به گوشم خواند
البته خود ميداني
كز ره تكرار عادت حاصل ميشود و عادت
پيشكش ميكند كسالت و سپس دوري
...
كسي ناگاه و ناآگاه درونم رفتم بازيگون تا از ره عادت
كناري وانهد ميخواهم معلول
كس اينجا نيست
نه او وعده ام ميداد به دوري از پس عادت
نه آنكه ابتدا او بود و غيرش هيچ
منم معتاد يك عادت
آلودن
تمام هستن من را به غارت برد او عادت