سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آزاد و رها

قسمتی از سر مقاله روزنامه شرق

امیر عربی

    خیانت ما

 

ما خیانت کرده ایم .ما خیانت کرده ایم به همه آن بچه هایی که فروردین 84 به

استادیوم آزادی رفته بودند و با آرزوی حضور ایران در جام جهانی تیم ملی را تا

پای جان تشویق کرده بودند و همان جا مرده بودند تا ایران را دز جام جهانی ببینند.

 

ما خیانت کرده ایم به آنها و البته همه ایرانیان . ما می دانستیم در این فوتبال چه

خبر است و به بهانه حمایت از تیم ملی ننوشتیم.

می دانستیم از مربی ای که در مقابل ضعیف ترین تیم های آسیا یک گل می زند و

چهل پنجاه دقیقه دفاع می کند، چیزی در نمی آید،اما ننوشتیم .نوشتیم اما کم

نوشتیم .

این آخری ها همه مان بی خیال شده بودیم و عقلمان را به احساسمان فروخته

بودیم .راستش اعتقاداتمان را در رویاهامان غرق کرده بودیم.

می دانستیم که فلان بازیکن در تمرینات به بهمان بازیکن پاس نمی دهد و

می دانستیم که هر دوی اینها باید در جام جهانی باید کنار هم بازی کنند و

نمی پرسیدیم آخر بین دو بازیکنی که در تمرینات به هم پاس نمی دهند ،

چگونه هماهنگی به وجود می آید .ببخشید.از همه شما عذر می خواهیم.

می دانیم که پس از شکست مرثیه سرایی کردن هنر نیست .به خدا می دانیم

که وقتی درخت می افتد ،تبر زن هم زیاد می شود .حالا چه اشکالی دارد که ما

هم یکی از آن تبر زنان باشیم؟

 

آخر چرا نباید از این همه آدم که عاشقانه زل زده بودند به صفحه تلویزیون و دل توی دلشان نبود،بپرسیم: با چه استدلالی منتظر پیروزی ایران بودید؟

می خواهیم از تو بپرسیم : مگر مربی تیمت را نمی شناختی عزیزم؟

مگر نمی دانستی با یک آدم ترسو طرفی که حتی از سایه اش هم می ترسد و

نامش حتی از نام بازیکنان گمنام ایران هم کوچکتر است ؟

مگر به این نرسیده بودی که او حتی در بازی با تیم های باشگاهی هم علی دایی را

نیمکت نشین نمی کند؟مگر بازیهای تیم ملی را ندیده بودی و نفهمیده بودی او

طرفدار فوتبال چرک و کثیف است و فوتبال پرشور و اشتیاق ایرانی را دوست ندارد؟

 

واقعا چه انتظاری داشتی؟قرار بود با این مربی و با این همه بازیکن که غرور از سر

تا پایشان می بارد چه اتفاقی بیفتد؟

ما به تو هم خیانت کرده ایم برادر.چند روزی بود که می دیدیم فلان ستاره که زیادی احساس جادوگری به او دست داده در تمرینات برای این و آن شاخ و شانه می کشد،

سینه اش را می دهد جلو و می گوید:من بازیکن فلان باشگاهم.

اما ببخشید،نمی خواستیم جو اردوی تیم ملی را به هم بزنیم و ننوشتیم .

ما به رسالت خودمان خوب عمل نکردیم.

شما بگویید برای چه باید میبردیم؟

مربی مان از مربی حریف بزرگ تر بود؟

بازیکنانمان از بازیکنان حریف بزرگتر بودند؟

اساس و بنیان فوتبالمان درست تر از پرتغالی ها بود؟

لیگمان از لیگ آنها پویا تر بود؟

ستاره هایمان منش ستاره های آنها را داشتند؟

آخر دلمان را به چه چیزی خوش کرده بودیم؟

یاد حرف آری هان افتاده ایم که می گفت:ارنست هاپل به ما شخصیت می داد و به

ما یاد می داد که با مردم چگونه برخورد کنیم. کاش حالا که برانکو به بازیکنان ما ،

فوتبال بازی کردن یاد نداده ،لا اقل به آنها یاد می داد که چگونه باید رفتار کنند.

اینچنین شاید وقتی آن ستاره به دلیل بازی ضعیفش از زمین بیرون کشیده می شد،

لگد نمی زد به ساک کنار دست سر مربی.که این لگدی بود به تمام آرزوهای ما .

به خدا باید خجالت بکشیم.کار آنگولا که ما به آن می خندیدیم، به دور سوم کشیده

شده و ما در همان دور دوم حذف شده ایم .حالا هم لابد همه منتظرند که آنگولا را

ببریم و دور افتخار بزنیم.

راستش ما منتظر چنین بردی نیستیم.می خواهیم آرزو کنیم که آنگولا ،ایران را ببرد.

آنها زحمت کشیده اند و ما نکشیده ایم.لا اقل بلدند که بیایند و در زمین حریف حفظ توپ

کنند.ما همین را هم یاد نگرفته ایم.فقط بلدیم بزنیم زیر توپ و آخرش بگوییم با اختلاف

دو گل به پرتغال باخته ایم.

ای کاش فوتبال بازی می کردیم و می باختیم.دوستان می گویند خوب بازی کردیم.

کثیف بازی کردن و زیر توپ زدن و خطا کردن و وقت بازی را کشتن ،خوب بازی کردن است؟

به آمار بازی نگاه کنید،پرتغال ده موقعیت گل داشت و ما یک.چه بازی پایاپایی؟

 

حالا که داریم اینها را می نویسیم خیلی دیرشده ،اما ببخشیدفما هم مثل شما فریب

خورده بودیم. شایستگی ما همین بود :باید در دور دوم حذف می شدیم که شدیم

حالا هم با خیال راحت می نشینیم و از جام جهانی لذت می بریم و تیم های

دوست داشتنی مان را تشویق میکنیم.یکی از همین تیم های دوست داشتنی

همین پرتغال است و این خودش حقیقت تلخی است.




رها ::: دوشنبه 85/3/29::: ساعت 3:31 عصر

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 7


بازدید دیروز: 0


کل بازدید :25104
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>موسیقی وبلاگ<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<
 
 
>>طراح قالب<<