فینیش ، فاین ، ختم ، پایان ، یعنی تموم شد
همیشه از خداحافظی بدم میاد ،مخصوصا توی فرودگاه
پایین پله برقی ، همیشه از خداحافظی یک چیزی یاد
میگیرم ، مخصوصا وقتی رفتنی موقع رفتن حتی بر نگرده
از روی شونه اش چشم بندازه توی چشمام.
همیشه موقع خداحافظی کم می یارم و خودم رو گم
می کنم ، عین آدم دزد و دله ای که درست یه لحظه
پیش از اون که داره راهش رو می کشه بره ، یه چیزی
کش میره !
همیشه توی اون لحظه حرف زدن یادم رفته ، عینهو بچه ای
که یک کم تک زبونی هم حرف می زنه و حالا مجبورش
کردن واسه یک ایل آدمیزاد انشای تابستون رو چگونه
گذراندید بخونه . همیشه درست همون ثانیه که رفتنی
دستشو دراز می کنه که برامون دست تکون بده ، همین
جوری سراپا ، با چشم های بهت زده خیس عینهو عقب
مونده ها خیره می شم به شونه طرف که چطور می چرخه
واسه دست تکون دادن و انگار از توی دستش یه عالمه
پروانه پر می کشن تو هوا ، بعد که یه نفر همیشه عصبانی
همیشه رو ترش هلم میده که برم دستامو عین باد بزن
برقی وسط زمستون یخ ، تکون بدم که یعنی خداحافظ ،
تازه یادم می افته که چشم های خیره و چپم رو که روی
شونه و دست های یارو میخکوبه ، به ضرب و زور بکنم و
نگاهمو عین ماهی گرسنه آب نخورده ، ول می کنم وسط
چشماش .
همیشه اون لحظه حال تهوع دارم ، درست عین کسی که
می خواد یه عمر دوستی رو از طریق لبخند زدن به دنیا
بیاره گرفتی که همیشه اون لحظه گوشام درد می کنه
مثل کسی که نفس کشیدنش اشتباهی داره از سوراخ
گوشش اتفاق می افته ، همیشه اون لحظه فلج اطفال
می گیرم ، معلول ذهنی ام ، خلم ، عتیقه ام ! همیشه
اون لحظه مثل زن های کارتون ژاپنی که با لباس پف پفی
دنبال کالسکه می دون ، سکندری می خورم و چپه
می شوم رو بغل دستی ام . همیشه اون موقع مثل حالا
هستم. همینه که حالا عینهو دیوار یله شدم روی کاغذ و
دارم سعی می کنم با این چشمای چپم خطوط درهم
و بر هم کاغذ رو تشخیص بدم ، همینه که دستای کج و
کوله ام مثل کسی که دو شب روی دست راستش خوابیده
یکی در میون کج و فلج شدن . همینه که خطم سکندری
رفته پیشی من.
همینه که چرت و پرت می نویسم پیشی ناز من.
همینه که نمی تونم درست حرف بزنم بی همتا ترین
پیشی زندگی ام. همینه که نمی تونم جلوی سیل گرومپ
گرومپ قطره اشکامو که کاغذ کاهی زشت فکسنی مون
رو عین دستمال کاغذی تپه تپه کرده ، بگیرم.
این نوشته ها مال تو هست پیشی جونم، اینارو وقتی تو
سالن انتظار برای سوار شدن به هواپیما بودم نوشتم.
و با هر لحظه دوری معنای عشقت را درک می کردم
و با رسیدن به اونجا بو د که معنای کامل عشقت را عاشقانه حس کردم.
متشکرم خدا جونم.