شايد در ارتفاعات مه باشد
كه زمستانهاي اميد واهي
باران باريده از شام غفلت تا صبح بيداري
اما با چراغي كه او برايم روشن ساخت
به قله
خواهم رسيد/
با سلام
دوست عزيز مي بخشي كه دير به سراغ نوشته هاي قشنگت ميام ينرو
اين روز ها كمي گرفتارم
انشاالله از اين به بعد زود تر ميام
البته گاهي كه اپديت رو اطلاع ميدي به علت سرعت پائين خط وبلاگت باز نميشه و يا اينكه كامپيوتر هنگ مي كنه
و بعد هم من بعلت ضعف حافظه كه به علت مسن بودن هست فراموش ميكنم دوباره به ديدنت بيام
و هميشه هم من مقصر نيستم
به هر حال اميد عفو دارم
مويد باشي
بانو
سلام رها...
ققنوس را هميشه دوست دارم...
همانطوري كه خودت گفتي رنج هست اما آرامش و رقص و خدا نيز هست...
خداوند صبر عجيبي دارد كه از آفرينش انسان خسته نميشود شايد در انتظار اينست كه يك انسان پيدا شود كه انسان باقي بماند...
شاد و سلامت باشي
به نام او ؛ و تنها او ؛ كه آرامشم ز او ؛ست .
قسم به رودخانه هاي سبز
درست مثل آب هاي مانده
مرده ام
مرا پناه ده
که چون عبور بادها جهان من تهي ست
ولي نگاه من
پر از غمي بزرگ و ياس جاودانه است
سلام بر اميد ...
التماس دعا
يا زهراي اطهر
...
عشق را بياب
تنها راه نجات قلبهاي سرد
گرماي عشق است...
خدا
هست
انسان
زندگي
و عشق...